سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را از قریش پرسیدند ، فرمود : ] اما خاندان مخزوم : گل خوشبوى قریش‏اند ، دوست داریم با مردانشان سخن گفتن ، و زنانشان را به زنى گرفتن . امّا خاندان عبد شمس : در رأى دور اندیش‏ترند و در حمایت مال و فرزند نیرومندتر . لیکن ما در آنچه به دست داریم بخشنده‏تریم ، و هنگام مرگ در دادن جان جوانمردتر ، و آنان بیشتر به شمارند و فریبکارتر و زشت کردار ، و ما گشاده زبان‏تر و خیرخواه‏تر و خوبتر به دیدار . [نهج البلاغه]

ساحل زندگی

 
 
اومدممممممممممممممممممم(چهارشنبه 86 اسفند 8 ساعت 9:19 عصر )

سلاممممممممممممممممممممممممممممممممم

وای خداجونم

باورم نمیشه که اومدم دوباررررررررررررره

بازم سلام اصلا هزار بار سلام

هرچی سلام می کنم فکر می کنم بازم کمه،دلم براتون خیلی تنگ شده بود. الان که اومدم نمی دونم چی بگم اخه خیلی ذوق زده شدم.خب بذارید بگم که این مدت کجا بودم،چرا نتونستم بیام اپ کنم.

بچه ها خدایی از خانواده دور بودنم خیلی سخته هااااااااااااااا

من که تو این دو سه هفته که از خونه دور بودم حسابی دلم واسه اتاقم تنگ شده بود،اخه تنها جایی که من می تونم ارامش داشته باشم اتاقمه،ولی چه فایده دو روزه دیگه باز می خوام برم ولی باز همین دو روزم خودش یه عالمه است.

دوست دارم حالا که اومدم هر چی که دوست دارم بگم ولی تا می خوام حرفامو بنویسم یادم میره ، نه که یادم میره ها نمی دونم چه جوری جمله بندی کنم .این مدتی که تهران بودم اصلا احساس غریبی نمی کردم اخه تو دانشگاه یه عالمه دوست پیدا کردم و اصلا نمی ذارن که بهم بد بگذره مخصوصا که فهمیدن از اصفهان اومدم. خلاصه خیلی با معرفت هستن وقتی بهشون گفتم می خوام این دو روز تعطیلی رو برم اصفهان گفتن پس زود برگرد که دلمون برات تنگ میشه منم گفتم ای به چشم کوچیکه همتونم هستم.

وای خدا دوباره کی می تونم باز بیام اپ کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

راستی از همه ی دوستای خوبمم که منو تو این مدت با نظرای خوشگله شون تنها نذاشتن هزاررررررررررررررربار ممنونشونم امیدوارم بتونم واسشون جبران کنم. خب دیگه دیگه بیستر از این وقتتونو نمی گیرم خیلی خیلی دلم براتون تنگ میشه مراقبه خودتون هم باشید

یا علی

عشق با روح شقایق زیباست

 عشق با حسرت عاشق زیباست
 عشق با نبض دقایق زیباست
 عشق با زهر دقایق زیباست
 عشق با حسرت دیدار تو بودن زیباست
 عشق با تمام غصه های راهش زیباست
عشق تا لحظه پایان مسیرش زیباست


 بین من وتو فاصله غوغا میکنه
 عشقت برای من مثل رویا می کنه
 می دونم خوب می دونی دل من خدای درد
 توی این دنیای غفلت شدم من مثال برده
 توی این دنیای تاریک ندارم بی تو پناهی
 بگو این قلب شکسته کرده تو دلت گناهی؟
انقدر دوری که چشمام از نبودنت آگاه
 چهره ی ناز تو توی شب به روی ماه

نکته ای کوچک اما بزرگ

وقتی می پرسند خداوند کجاست، مردم به اسمان و یا مکانی دور دست اشاره می کنند، پس تعجبی ندارد که تجلی او را نمی بینند!

بدانید که او در درون شما، با شما، پشت سرتان و گرداگردتان است و او شما را می بیند و حس می کند، هر کجا و در هر لحظه



 
شراب و خون(سه شنبه 86 بهمن 9 ساعت 1:21 عصر )

 بین من و تو فاصله غوقا می کنه
 عشقت برای من مثل رویا می کنه
 می دونم خوب می دونی دل من خدای درد
 توی این دنیای غفلت شدم من مثال برده
 توی این دنیای تاریک ندارم بی تو پناهی
 بگو این قلب شکسته کرده تو دلت گناهی
 اونقدر دوری که چشمام از نبودنت آگاه
 چهره ی ناز تو توی شب به روی ماه

شراب و خون

زندپی مرا ببین خون جپر خورم همی

در طلب نگاه خود جان به سرم کنی همی

هستی و دیوانگی ام جام می و شراب من

آه.....

به سر رسیده اند روزنه ی خیال من

سرد و غم انگیز و سیاه و خسته در این کلبه ی دلتگ

منتظر صدای تو شب به سحر سپر کنم



 
از همه چیز...........(شنبه 86 بهمن 6 ساعت 12:5 عصر )

 

 

سلام سلامممممممممممممممممممممم

باز من اومدم

دلم براتون خیلی تنگ شده بود

دیدین به قولم عمل کردم و باز اپ کردم. چکار کنیم دیگه، دله کاریشم نمی شه کرد هر کاری کردم دلم طاقت نیاورد و نتونستم که اپ نکنم . بهاره خانم گل گلاب تا اخر این هفته در خدمتتونه. دیروز از تهران برگشتم رفتم دانشگاه و انتخاب واحد کردم و انشاالله از 15 بهمن هم کلاسام شروع میشه . از دوستای گلی هم که من و در این چند روز فراموش نکردن و اومدن بهم سر زدن خیلی خیلی خیلیییییییییییییییییییییییی ممنونشونم دست گله همشون درد نکنه.

 دوستای گلم من برام یه مشکل پیش اومده ازتون خواهش می کنم برام دعا کنید.خیلی ام دلم گرفته

خب دیگه وقتتونو نمی گیرم و از اینکه من و تحمل می کنید سپاسگذارم. حالاهم یه چند تا عکس و شعر براتون می ذارم که تلافی این چند روز در بیاد

خیلی دوستون دارم و به یاد همتون هم هستم

راستیییییییییییییییییی

نظر یادتون نره

 

 

این شعرم تقدیم می کنم به........

خودش می دونه که  کی رو می گم

 

             ای نگاه سبز تو ایینه ی فردای من

              ابی چشمان تو زیباترین دریای من

 

                        مثل گلهای غزل مثل کبوترهای عاشق

                       غرق شادی می شود با یاد تو رویای من

 

                                    نوبهار زندگی، یک فصل از لبخند توست

                                   خنده ات را دوست دارم ای گل زیبای من

 

                                               کاش می شد زندگی را، اشک را، احساس را

                                                هدیه می دادم بر تو ای عشق بی همتای من

 

                                                                                                                از یاد رفته

                                                                   توی این دنیای پست و بی صدا

                                                                                                   یه نفر هست که دلش داره وفا

 

                                                                                            خسته از آدمای بی معرفت

                                                                                     روز های دلش شده تاریک و سرد

 

                                                                    کاش یکی بیاد و تنهاش نذاره

                                                                جای پای عشقشو رو قلب اون جا نذاره

 

                                               کاش یکی بیاد جدا از این همه آدم پست

                                           واسش از عشق بخونه با هر چی جون تو سینه هست

 

                        من میگم بیاین همه قلبا تونو پاک بکنین

                     این همه ریا و نیرنگ و یه جا خاک کنین

 

 

نذر امام حسین(ع)

گرسنگی امانش را بریده بود. پاهایش می لرزید و به سختی قدم بر می داشت. تنها دارایی اش سکه ایی بود که می توانست با ان قرص نا نی تهیه کند. هوا گرم و تبدار بود. به سقا خانه ایی رسید و بی اختیار در کنارش زانو زد. پنجه در پنجره ی سقاخانه انداخت و نگاهش را به شمع های روشن داخل سینی دوخت . در امتداد ان چشمش به عکسی افتاد که به دیوار سقا خانه تکیه داده شده بود. شمایل ذوالجناح بود که تیر هایی بر بدن داشت و حضرت زینب (ع) در مقا بله اش نشسته و افسارش را گرفته بود. ظهر عاشورا و اجساد مطهر بر زمین تفتیده ی کربلا به نمایش گذاشته شد ه بود. با رقص نور شمعها در مقابل شمایل جر قه ای در ذهنش زده شد. از جا بر خاست و لحظه ایی بعد با شمعی که با تنها سکه اش خریده بود به طرف سقا خانه برگشت. چشمانش را بست و در دل با خلوص نیت دعا کرد : (( خدایا همه ی گرسنگان را سیر کن....)) حالا شمعش بر افراشته تر از بقیه ی شمع ها نور افشانی می کرد. گرسنگی ازارش می داد و شکمش مالش می رفت. نا گهان دستی به شا نه اش خورد و غذایی در ظرف یکبار مصرف به دستش داده شد. عطر قیمه های عاشورا؛ مشامش را پر کرد. بلافاصله مشغول خوردن شد و صدا را شنید که گفت: نذر امام حسینه..........

 

 



 
............!!!!!!!!!!!!!!!!!(پنج شنبه 86 دی 27 ساعت 6:20 عصر )

سلام به همه ی دوستای گل خودم

خوبین؟ خوشین؟خوش میگذره؟

خوب خدا رو هزار مرتبه شکر

من امروز هم خوشحالم هم ناراحت

خوشحال از اینکه قراره بعدازتعطیلی  برم دانشگاه حتما حالا میگید مگه دانشگاه رفتنم خوشحالی داره؟

اره شاید شما درست میگید ولی خدایی من که خیلی خوشحالم

اخه می دونید چیه؟؟؟؟؟؟

من تازه دانشگاه قبول شدم

می دونم دوستایی که حالا دانشجو هستن بهم می خندنو میگن برو بابا دلت خوشه حالا مگه دانشگاه چی هست؟

ولی خوب اینم قبول داشته باشید واسه هرکسی یه چیزی تازگی داره و دوست داره اونو تجربه کنه واسه منم دانشگاه تازگی داره دوست دارم اونو تجربه کنم

فکرکنم حدس زده باشید چرا ناراحتم؟؟؟؟؟؟؟

ناراحتم برا اینکه  اگه برم دانشگاه دیگه نمی تونم اپ کنم

چون دیگه اصفهان نیستم و دارم میرم تهران و اونجا هم که من اقامت دارم رایانه نیست و به همین دلیل نمی تونم اپ کنم

ولی من تا اونجایی که بتونم سعی خودمو میکنم که بتونم اپ کنم و تنهاتون نذارم شما هم واسم دعا کنید که موفق باشم

خوب خیلی حرف زدم ببخشید اگه خستتون کردم ولی خدایی نگید حالا که بهاره نمی تونه اپ کنه ما هم دیگه بهش سر نمی زنیم ازتون می خوام تنهام نذارید و با نظراتون بهم ثابت کنید که به یادم بودید

باور کنید هر وقت اومدم اپ کنم جبران می کنم

خوب حالا چندتا متن و عکس براتون میذارم امیدوارم که خوشتون بیاد

دیگه من برم

همتون و دوست دارم و به یاد همتونم هستم

یا علی

 

   

 

نکته های کوچک اما بزرگ

*یادت باشد که مشکلات بزرگ را به بعد موکول کردن، حل انها را ساده تر نمی کند.

 

*یادت باشد که انچه صحیح است همیشه مورد علاقه ی همگان نیست و انچه مورد علاقه ی همگان است، همیشه صحیح نیست.

 

*یادت باشد که گاهی اوقات به دست نیاوردن انچه می خواهی، نوعی شانس و اقبال است.

 

*یادت باشد که بسیاری از خطرات و مشکلات زاییده ی شک و تردید هستند.

 

*زندگی هنر نقاشی کردن است،بدون استفاده از پاک کن. سعی کن طوری زندگی کنی که نیازی به پاک کن نداشته باشی.

 

*اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد.

 

*بخشی از بزرگترین نعمت های خدا برای انسان، بی جواب گذاشتن برخی دعاهای اوست.

 

*در زندگی بارون نباش که فکر کنندبا منت خودتوبه شیشه می کوبی، ابر باش تا منتظرت باشن که بباری.

 

*اگه دنبال دوتا خرگوش بدویی هیچ کدومو نمی گیری!

 

*زندگی مانند رانندگی در یک دشت زیباست. سعی کن از لحظاتش بهترین استفاده رو ببری، چون در انتهای جاده تابلوئی با این عبارت نصب شده:! دور زدن ممنوع.

 

*تحمل تنهایی بهتر از گدایی محبت است.

 

 

 



 
یک نکته از این معنی(چهارشنبه 86 دی 12 ساعت 4:23 صبح )

در جسجوی خدا

کوله پشتی اش را برداشت و راه افتاد. رفت که دنبال خدا بگردد و گفت: تا کوله ام از خدا پر نشود،بر نخواهم گشت.نهالی رنجور و کوچک کنار راه ایستاده بود. مسافر با خنده ای روبه درخت گفت؟چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن!!! و درخت زیر لب گفت: ولی تلخ تر ان است که بروی و بی ره اورد بر گردی. کاش می دانستی انچه در جست و جوی انی،همین جاست. مسافر رفت و گفت:یک درخت از راه چه می داند؟ پاهایش در گل است،او هیچگاه لذت جستجو را نخواهد یافت و نشنید که درخت گفت:اما من جستجو از خود اغاز کرده ام و سفرم را کسی نخواهد دید،جز انکه باید.

مسافر رفت و کوله اش سنگین بود. سال ها گذشت و مسافر رنجور و نا امید بازگشت. خدا را نیافته بود،اما غرورش را گم کرده بود.به ابتدای جاده رسید،جاده ای که روزی ان را اغاز کرده بود. درختی هزار ساله ، بالا بلند و سبز کناره جاده بود. زیر سایه اش نشست تا لختی بیاساید. مسافر درخت را به یاد نیاورد.اما درخت او را می شناخت. درخت گفت:سلام مسافر ، در کوله ات چه داری،مرا میهمان کن. مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده ام ،کوله ام خالی است و هیچ چیز ندارم. درخت گفت:چه خوب،وقتی هیچ چیز نداری، همه چیز داری. اما ان روزکه می رفتی ، در کوله ات همه چیز داشتی ،غرور کمتریش بود، جاده ان را از تو گرفت. حالا در کوله ات جا برا خدا هست و قدری از حقیقت را در کوله مسافر ریخت. دست های مسافراز اشراق پرشد و چشم هایش از حیرت درخشیدو گفت: هزار سال رفتم و پیدا نکردم و تو نرفته ، این همه یافته ای!!

Still AliVe

درخت گفت: زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم ،و پیمودن خود،دشوار تر از پیمودن جاده است



 
در دودل(دوشنبه 86 دی 3 ساعت 6:43 عصر )

سلام به دوستای گلم خوبید؟خوش میگذره؟

نمی دونم چی بنویسم

اصلا واسه چی اومدم اپ کنم؟

خودمم نمی دونم حالا بذارید حالا که اومدم حرف دلمو بزنم

تا حالا شده از زندگی سیر بشین؟

از همه و همه ببرید؟

مطمئنم واسه همتون برای یکبارم که شده پیش اومده

من این احساسو یک هفته پیش داشتم، از زندگی سیر شده بودم، از همه و همه بریده بودم،

از خدا می خواستم هر چی زودتر از این زندگی خلاصم کنه

ولی الان ای حسو اصلاندارم

دوست دارم زندگی کنم ،از زندگیم لذت ببرم

تمام اینا رو مدیون یه نفرم،اونم ابجی جونمه

باور کنید اگر اون نبود معلوم نبود حالو روز من الان چی بود

واسم دعا کنید هیچوقت از دستش ندم

خب دیگه خیلی حرف زدم

حالا براتون چندتا عکس میذارم امیدوارم خوشتون بیاد

البته اینم بگم که اول واسه انسیه جونم بعدم تقدیم به شما دوستام

عاشقت شدم



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?