سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش فقط سه گونه است : آیه ای استوار یا قانونی عادلانه و یا سنّتی پایدار و جز آن تنها فضیلت است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

ساحل زندگی

 
 
خیلی تنهام(چهارشنبه 87 مرداد 30 ساعت 3:11 صبح )

سلام

الان که دارم اینا رو می نویسم یه حال خاصی دارم الان فکر کنم همتون می گید که چه بی مقدمه اومدم سلام کردم و الانم دارم حرف دلمو می زنم راستشو بخواین دیگه اصلا سرو حالی و نشاطی که قبلا داشتم رو الان ندام یه مدتی که دلم بدجور گرفته دوست داشتم با یکی درد دل کنم ولی خب........................

تو این یکی دو ماه خیلی اتفاقات واسم افتاده که کل مسیر زندگیم رو تغییر داده،تو این یکی 2ماه افسردگی و ناراحتیه روحی گرفتم.

حتی نمی خواستم دیگه سراغ وبم بیام ولی خب بازم نتونستم.

من عزیز ترین کسی که تو زندگیم داشتم رو از دست دادم کسی که همه ی زندگیم بود کسی که حتی نمی تونستم واسه یک لحظه ازش جدا شم ولی بازم خب...............................................

بغض کردم دلم می خواد تا می تونم داد بزنم دیگه از زندگی خسته شدم .

باور می کنید اون بهاری اون همه سرو حال بود به این روز افتاده باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

دوست دارم هر چی تو دلم بنویسم تا خودمو راحت کنم ولی خب بازم نمی تونم

از همتون می خوام واسم دعا کنید

امیدوارم شما همیشه موفق باشیدو تو زندگیتون هیچ بد بیاری نیارین

این شعرها از وبلاگ گلچین شعره

و من...
و من می روم!
که شامگاهان بی روزن به استجابت صبح ننشسته اند!
می روم که آغاز کنم!
از امروز روز تا فردای روزتر؛
اما؛
آخر بی همسفر که نمی شود پرید!
باید تو باشی تا شوق رسیدن معنا بگیرد!
تو بالهای مرا بگیری و من دستان تو را!
و سرود رفتن و رفتن را تا فرداها در گوش جانم زمزمه کنی!

 

    آن دم که با تو  ام

ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من

آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
می‌ریزد آبشار غزل از زبان من

آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من

بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!

با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خوانده‌ای به گوش من این، مهربان من

      زمـــــزمــه

من همان شبان ِ عاشقم

سینه چاک و ساکت و غریب

بی تکلّف و رها

در خراب ِ دشتهای دور

ساده و صبور

یک سبد ستاره چیده ام برای تو

یک سبد ستاره

کوزه ای پُر آب

دسته ای گل از نگاه ِ آفتاب

یک رَدا برای شانه های مهربان تو!

در شبان ِ سرد

چارُقی برای گامهای پُر توان ِ تو

در هجوم درد...

من همان بلال ِ الکنم ،  در تلفظ ِ تو ناتوان

وای از این عتاب! آه....

مخواه از رخ ماهت نگاه بردارم

مخواه چشم بپوشم ، مخواه بردارم

اگر به یـُمن ِ قدمهای مهربانت نیست

بگو که سجده از این قبله گاه بردارم

مگر بهشت نگاه تو عاشقم بکند

که دست از سر ِ نقد  ِ گناه بردارم

گناه  ِ هرچه دلم بشکند به گردن توست

گناه  ِ هر قدمی اشتباه بردارم

تو قرص ماهی و  من کودکی که می خواهم

به قدر کاسه ای از حوض ِ  ماه بردارم

بیا که چشم ِ جهانی هنوز منتظر است

بیا که دست از این اشک و آه بردارم



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?